درباره وبلاگ


عمری چكش برداشتم و بر سر میخی كه روی سنگ بود كوبیدم. اكنون می فهمم كه هم چكش خودم بودم، هم میخ و هم سنگ. فرانتس كافكا
آخرین مطالب
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 25100
تعداد مطالب : 305
تعداد نظرات : 130
تعداد آنلاین : 1



لرزش راست كليك
chat - chat سفارش ساعت دیواری

دریافت كد ساعت

استخاره با قرآن
استخاره

گنجینه ی ادب پارسی




"مسافر"

سال ها بودم پری کوچک دریای تو

شعله های عشق من قربانی دنیای تو

روزگاری دل به اشعار سپیدم باختی

اینک اما یک غزل دیوانه و شیدای تو

بر نگاه خسته من دیده می دوزی به ناز

غرق حیرت می شود ماه دل از آوای تو

آتشی بر جان تقدیرت نزن دنیای من

من خودم می ترسم از امروز و از فردای تو

آسمان چتر سیاهی بر امیدم زده ست

چرخ دیوانه نمی خواهد شوم لیلای تو

همچو مجنون سر به راه بیشه و جنگل گذار

تا طلوع رقص من بر پیکر صحرای تو

داغ دستانت به قلب آینه ها مانده است

ای مسافر صبر کن،جا مانده جای پای تو



جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 14:2 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...



سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 12:36 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی
 

جوابم نکن مردم از نا امیدی
شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی
خیال کن جواب منودادی اما
عزیزم جواب خدا رو چی می دی
همین جوری اشکام سرازیر میشن
دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده
چقدر بی قرارم من صاف وساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو
عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه
جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم
به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته
به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم
یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم



سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

                                تاریخچه تقلب و روشهای آن

 

به ادامه ی مطلب توجه کنید...



ادامه مطلب ...


شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 17:46 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

     عکس های طنز و دیدنی

 به ادامه ی مطلب توجه کنید...



ادامه مطلب ...


شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی
*اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند*
*دیگر گوسفند نمی درند*
*به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند.

 

                    



ادامه مطلب ...


دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, :: 9:42 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی