موضوعات
آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان
گنجینه ی ادب پارسی
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
پیش از این ها خاطرم دلگیر بود از خدا، در ذهنم اين تصوير بود مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت مهرباني هيج معنايي نداشت هرچه مي پرسيدم، از خود، از خدا از زمين، از آسمان، از ابرها زود مي گفتند: اين كار خداست ادامه مطلب ... یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
گره گوری که فقط بخا طر ورشکستگی پدر مجبور می شود برای تامین خانواده از علاقه ی خود، از استعداد خود و از خانواده خود دست بشوید و بخاطر دیگران تبدیل به دیگری شود که با خود نیز غریبه است.گره گوری که از کابوس روزمرگی به کابوس بزرگتری می رسد.کابوسی که بین انسان وحشره بودن درگیر می شود حشره انسان نمایی یا به تعبیبری انسان حشره نمایی که حرف دیگران را ...
ادامه مطلب ... یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
نویسندگان بسیاری درباره پوچی و معنای آن نوشته اند، از کی یرکگارد، فیلسوف خداباور گرفته تا سارتر، فلیسوف ملحد. هر یک از این فیلسوفان، تفسیرهای خاص و گاه بسیار متفاوت خود را از آن عرضه داشته اند. آلبر کامو، بیش از سایر اندیشمندان به مسأله پوچی و توصیف آن پرداخته است و سعی کرده تا در فرمهای ادبی و با به دست دادن نمونههایی عینی از قهرمانی پوچ، معنای آن را هر چه بیشتر روشن کند. اما...
ادامه مطلب ... یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
در هوای دوگانگی ، تازگی چهره ها پژمرد بیایید از سایه ـ روشن برویم بر لب شبنم بایستیم در برگ فرود آییم و اگر جا پایی دیدیم ، مسافر کهن را از پی برویم برگردیم ، و نهراسیم ، در ایوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر کشیم شب بوی ترانه ببوییم ، چهره خود گم کنیم از روزن آن سوها بنگریم ، در به نوازش خطر بگشاییم
ادامه مطلب ... پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
گویند در زمان دانیال نبى یك روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه كرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یك طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور
نمى گذارد؟ آیا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنید. مرد گفت : نه ، این طور كه نه ، ولى دایم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست كردار باشیم .دانیال گفت : باید توضیح بدهى كه شیطان چه مى كند، ببینم ، آیا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شیطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آیا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شیطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آیا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شیطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شیطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شیطان مى آید و زوركى از مردم پول زیاد مى گیرد و در جیب تو مى ریزد؟ آیا این كارها را مى كند؟
مرد گفت نه : این كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگویم ... ادامه مطلب ... پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین! حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد! پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
|