موضوعات
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
گنجینه ی ادب پارسی یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود دیده را روشنی از آب درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
دل چون از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت بشرح آنچه برو مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خم می دیدم خون در دل و ا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود نظرات شما عزیزان: مسافر انتظار
![]() ساعت8:09---24 اسفند 1390
داغ دلمو با این شعر تازه کردی بهمن
پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
![]() ![]() |