درباره وبلاگ


عمری چكش برداشتم و بر سر میخی كه روی سنگ بود كوبیدم. اكنون می فهمم كه هم چكش خودم بودم، هم میخ و هم سنگ. فرانتس كافكا
آخرین مطالب
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 30092
تعداد مطالب : 305
تعداد نظرات : 130
تعداد آنلاین : 1



لرزش راست كليك
chat - chat سفارش ساعت دیواری

دریافت كد ساعت

استخاره با قرآن
استخاره

گنجینه ی ادب پارسی




 

بیا
 
بیا قبل از آنکه
ترکه چوبی خشک شوند درختان.
بیا قبل از انکه تنم
که تنومند است و پرتوان
با طناب تاریک تنهایی نشده است حلقه آویز.
بیا قبل از آنکه
آسمان که مهربان است
نگیرد خشمش گریبانم را.
بیا تا بگویم
از داستان هایی که نگفته ام برای هیچ کس.
بیا بگویم برایت
از طوفانی خانمان سوز که در دل دارم.
از سیلی که هر دم کویر خشک گونه هایم را می شوید.
از غبار متعفنی که پر کرده فضای تنگ خانه ام را.
دو پنجره ام توان باز شدن ندارند.
بیا تا بازگردند پرستو های بهاری
همان هایی که رفتند با پر کشیدنت.
بیایی رنگین می بینم دنیا را دیگر.
بیایی خشک می شوند تمام صبر ها و عشق
جان تازه ای می گیرد.
رنجور و دل مرده گشته ،
گشته پیر در جوانی.
 
بهمن خسروجردی


پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:19 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

هیچ مثلی بدون ریشه و مأخذ نیست. مثل‌ها مانند ابزاری كارا وسیله رساندن حرف دل و نیات عامه بوده به طوری كه با گفتن یك جمله مثلی سخن دل به مخاطب می‌رسیده است. با وجود این چون مثل‌ها بیشتر شفاهی هستند از خاطره‌ها رفته‌اند؛ اما مثل‌هایی كه از ریشه محكمی ‌برخوردار هستند برجا مانده‌اند، گرچه گاهی ساییده و كوتاه شده اند.
این مقاله نمونه‌ای از ریشه مثل‌های كتاب " فرهنگ امثال و حكم فارس " است. منظور اصلی تدوین این كتاب یافتن ریشه مثل‌هایی است كه از بین رفته و درجایی ثبت نشده است. بسیاری از مثل‌ها هم كه ریشه آنها نوشته شده است فهمیدنش مشكل است. از این رو نگارنده براساس شواهد و قرائن و كاووش در معنای مثل‌ها ریشه آنها را ساخته یا اصلاح كرده و در معرض قضاوت خوانندگان و علاقه مندان گذاشته است. باید یادآور شد كه شناختن و یافتن مأخذ مثل، تجربه و نشست و برخاست با مردم شهر و روستا و عشایر را می‌طلبد كه نگارنده سالها از این تجربه بهره‌مند بوده است. حال ریشه برخی از امثال تقدیم می‌شود.

              

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 17:14 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

                                



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 13:52 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

"مسافر"

سال ها بودم پری کوچک دریای تو

شعله های عشق من قربانی دنیای تو

روزگاری دل به اشعار سپیدم باختی

اینک اما یک غزل دیوانه و شیدای تو

بر نگاه خسته من دیده می دوزی به ناز

غرق حیرت می شود ماه دل از آوای تو

آتشی بر جان تقدیرت نزن دنیای من

من خودم می ترسم از امروز و از فردای تو

آسمان چتر سیاهی بر امیدم زده ست

چرخ دیوانه نمی خواهد شوم لیلای تو

همچو مجنون سر به راه بیشه و جنگل گذار

تا طلوع رقص من بر پیکر صحرای تو

داغ دستانت به قلب آینه ها مانده است

ای مسافر صبر کن،جا مانده جای پای تو



جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 14:2 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...



سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 12:36 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی
 

جوابم نکن مردم از نا امیدی
شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی
خیال کن جواب منودادی اما
عزیزم جواب خدا رو چی می دی
همین جوری اشکام سرازیر میشن
دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده
چقدر بی قرارم من صاف وساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو
عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه
جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم
به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته
به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم
یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم



سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی

                                تاریخچه تقلب و روشهای آن

 

به ادامه ی مطلب توجه کنید...



ادامه مطلب ...


شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 17:46 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی