موضوعات
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
گنجینه ی ادب پارسی بانوی دراز گیسویی را در برکه ای که یک دم از گردش ماهی خواب آشفته نشد غوطه دادم . به معشوق می مانست چرا که با احساسی از شرم در او خیره مانده بودم . از روشنایی گریزان بود گفتم که سحرگاهان در برابر آفتابش بخواهم دید و چراغ را کشتم . چندان که آفتاب برآمد چنان چون شبنمی پریده بود .
استاد احمد شاملو شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
بی مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از عمق وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
ادامه مطلب ... شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
در این فصل عطش تنها تو را من چشم در راهم بیا ای ابر باران زا تو را من چشم در راهم شبی سرد است و طوفانی و این را خوب می دانی که تا خورشید تا فردا تو را من در چشم در راهم در آن جا آسمان با چشمهایت جشن می گیرد در این جا روزها شب ها تو را من در چشم در راهم دل من عاقبت در حسرت پرواز می میرد پرستو را کبوتر را تو را من در چشم در راهم شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی این گونه مجازات شوم. دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد . قلبم شتابان می زند . شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش می کشم. تنها ماندم ...
دکتر علی شریعتی
شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 10:6 :: نويسنده : بهمن خسروجردی
![]() ![]() |